هوالمستعان
قلم از شدت شوق ، بی قراری می کرد
با کلامی قاصر
با زبانی که شکسته شده از شدت وصف
قلمم خسته و شرمنده نوشت :
(که علی زنده ترین معجزه ی دست خداست )
جای او روی حصیر
همدمش حلقه چاه
ثروتش یک شمشیر
و همه دار و ندارش یک یاس
که شبی با تبر جهل و بدی پرپرشد
چه دلی داشت علی
سینه اش پنجره ای باز به پهنای افق
چه کسی باور داشت ؟
که سزاوارترین مرد زمین ،
آنقدر تنها بود
آنقدر خسته ز تکرار تباهی زمان
که فقط شاهد این بار گرانمایه ی تلخ
شب نخلستان بود .

سوگل مشایخی

 (( شب بوئیدن یاس  ))
بسمه تعالی
گفتن از معنی شفافیّت آینه ها
گفتن از علت بوی گل یاس
کار آسانی نیست
آن زمانی که دلم خواست از او بنویسم
قلم از شدت شوق ، بی قراری می کرد
دفترم یکسره آغوش سپید
تا که حرفی از عشق
بنویسم بر آن
و من آنجا که دلم پر شد از احساس تپش فهمیدم
که هزاران دفتر
بیت ناگفته ای از گوشه ی آقایی  اوست
با زبانی قاصر
با کلامی که شکسته شده از شدت وصف
قلمم خسته و شرمنده نوشت :
(که علی زنده ترین معجزه ی دست خداست )
موج های دریا ،
سر فرو برده به پیش قدمش
خاضع و بی مقدارند
نور مهر و مهتاب
در تجلای درخشندگی صورت او بی معناست
چه بگوید توصیف ؟
با کدامین واژه ،
می شود نام علی را بسراید وصفی ؟
جای او روی حصیر
همدمش حلقه چاه
ثروتش یک شمشیر
و همه دار و ندارش یک یاس
که شبی با تبر جهل و بدی پرپرشد
چه دلی داشت علی
سینه اش پنجره ای باز به پهنای افق
و وجودش دریا ،
نه که دریا که هزاران دریا
باز در وسعت بی حدّ علی کوچک بود
وای از درد علی !
وای از غصه ی تنهایی او !
که دل چاه ز درد دل او پر خون شد
چه کسی باور داشت ؟
که سزاوارترین مرد زمین ،
آنقدر تنها بود
آنقدر خسته ز تکرار تباهی زمان
که فقط شاهد این بار گرانمایه ی تلخ
شب نخلستان بود .
و بهنگام نماز
که علی فارغ از این بی کسی و غم می شد
لحظه اوج گرفتن به تماشای خدا
کمی از سوزش زخم دل او کم می شد
و دل تیره ملعون شدگان می دانست
که بهنگام نماز
و فقط لحظه پرواز علی وقت نماز
می شود بال و پر زخمی او را بشکست
و همین فکر پلید
در غم انگیزترین شام  سیاه
و پریشانی صد مرغابی
و غریبانه ترین ضجه ی آویزه ی در
 که مرو .
که علی امشب از این خانه ی دلگیر مرو
و سطری طلب کودک بیمار و یتیم
در شبِ ویرانه
که دو چشمان پُر و منتظرش ،
آنقدر خیره شد و پلک نزد ،
تا به این در خشکید .
آسمان ضجه تنهایی زد .
کمر ماه از این غم ، خم شد .
کوچه در خود پیچید .
پنجره شیون کرد .
دل شب غرق غم و ماتم شد .
و علی فارغ از این چرخه ی پر رنگ و ریا
راحت از تنگی زندان بلا
و رها از همه جهل و تباهی و جفا
به ملاقات گل یاس شتافت . . . . . .

سوگل مشایخی

دانلود سایز اصلی تصویر
2 مگابایت | 1285 در 1855 پیکسل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید